چهارشنبه 25 اسفند 1395-8:43 کد خبر:41236
خبرگزاری فارس گزارش میدهد:
آرزوهای خاک خورده محمد و خجلت مدیرانی که رفاه صندلی مدیریت توان درک فقر را از آنان گرفته
کاش میتوانستم به او بگویم محمد تو نباید خجالت بکشی... خجالت سهم مدیرانی است که رفاه صندلی مدیریت، توان درک فقر روزهایت را از او گرفته است.
خزرخبر: هرچه که به روزهای پایانی سال نزدیک میشویم، شاهد افزایش تعداد کودکان کار و دستفروشان در سطح شهر هستیم.
این روزها شهر، چهره خود را از دست داده و به مکانی تبدیل شده است که همه در آن در حال داد و ستد هستند ولی در این بین کودکان کار توجهات بیشتری را به خود جلب می کنند، درحالی که همسن و سالان این کودکان به همراه والدین خود در حال خرید لباس و ملزومات عید هستند آنها به تنهایی در خیابانها با دستفروشی و یا پاک کردن شیشه ماشینها مایحتاج خود و عائلهشان را تأمین میکنند.
* جعبهای پر از باطری و آدامس و چهره های آفتاب سوخته
اگر با آنها همکلام شوید، زود بزرگ شدن را ازچهره آفتاب سوختهشان میفهمید و به مرامشان از لحن گفتارشان پی میبرید، بیشتر آنان را در چهارراهها، حین انتظار در بانکها و یا در پیادهرو خیابانها دیدهایم، غالباً جعبهای پر از باطری و آدامس به همراه دارند و از شما میخواهند از آنها خرید کنید.
طبق آمارها در ایران بیش از 11 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی میکنند که از این تعداد تخمین زده میشود بین 3 تا 7 میلیون کودک کار در کشور وجود داشته باشد، کودکانی که از حمایت خانوده بازماندهاند و به شدت نیازمند همیاری دولت و جامعه هستند که اگر نباشد اندک رسیدگی برخی خیریهها و ارگانها همچون بهزیستی، آینده این کودکان در هالهای از یأس، نابرابری و فقر نابود خواهد شد.
طبق آخرین بررسیها، در مازندران آماری رسمی از تعداد کودکان کار وجود ندارد البته شرایط در مازندران متفاوت از سایر استانها دنبال میشود چراکه در این استان به دلیل گستردگی کشاورزی، مشاغل فصلی به شدت رواج دارد و نیاز به کارگر در طول 6 ماه دوم سال سبب میشود افراد زیادی با خانوادههای خود از سایر استانها به مازندران سفر کنند و در این بین کودکان این افراد نیز در صورت نداشتن توان مالی کافی و نپذیرفته شدن در مشاغل کارگری به کار در خیابانها روی میآورند.
تصور بیشتر ما از کودکان خیابانی، پدر و مادری مریض یا معتاد است که آنان را وارد به این کار کردهاند و یا باندهایی که با گردهمآوری کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست تشکیل و وظیفه هر روزه جهت کسب درآمد به آنان سپرده میشود ولی در یکی از روزهای شلوغ آخرسال با کودکی برخورد کردم که جزو هیچکدام از این گزینههای دسته بندی نمیشد.
*من و بقیه برادرهایم، همه کار میکنیم تا خرج خود را دربیآوریم
بعد از ظهر بود،آفتاب هنوز از آسمان کنار نرفته بود،اکثر مغازهها تعطیل بودند و پیاده روها خالی از هیاهوی همیشگی،پسرک جوانی در پیاده رو با یک جعبه پر از باطری و جوراب بالا و پایین میرفت...دعوتش کردم چند دقیقهای همکلام شویم و او خیلی زود پذیرفت،نامش محمد بود، 9 سال بیشتر نداشت و کلاس سوم درس میخواند.
وقتی پرسیدم چرا کار میکنی فوری جواب داد: خرج مدرسهام را در میآورم.
* مگر پدر خرجتان را نمیدهد؟
جواب داد: تعدادمان زیاد است، 5 برادر و یک خواهر دیگر نیز دارم،به جز مادر و خواهرم، من و بقیه برادرهایم، همه کار میکنیم تا خرج خود را دربیآوریم.
پرسیدم: برادرهایت چه کار می کنند؟
پاسخ داد: آن ها هم مانند من در خیابان دستفروشی میکنند.
راضی بود از کارش از زندگیاش... شاید چون هرگز طعم راحتی را نچشیده بود و یا حتی آرزو نکرده بود وگرنه چطور ممکن است پسر 9 ساله از کار کردن در خیابان به خوبی یاد کند؟
از کار پدرش پرسیدم
پاسخ داد: در ضایعاتی کار میکند
دیگر جای سؤال برای چرا کار کردن محمد نمانده بود،مطمئناً درآمد کار در ضایعاتی کفاف مخارج خانوده 9 نفره را نمیداد و به عبارتی محمد و برادرانش چارهای جز کارکردن نداشتند.
*بعد از مدرسه روزی 3 ساعت کار میکنم
از درآمدش راضی بود... میگفت روزی 10 الی 20هزارتومان در میآورم.
از مدرسهاش پرسیدم، از درس خواندنش، از اینکه روزی چند ساعت کار میکند.
با خجالت پاسخ داد: درسم خیلی خوب نیست بعد از مدرسه روزی 3 ساعت کار میکنم.
با خود گفتم البته که برای جثه پسر 9 ساله پس از 5 ساعت مدرسه و 3 ساعت کار توانی برای درس خواندن باقی نمیماند.
کاش میتوانستم به او بگویم محمد تو نباید خجالت بکشی... خجالت سهم مدیرانی است که رسیدگی به امثال تو را فراموش کرده و رفاه صندلی مدیریت، توان درک فقر روزهایت را از او گرفته است.
پرسیدم اوقات فراغت هم داری؟
جواب داد: گاهی با دوستانم در خیابان فوتبال بازی میکنم، اسم فوتبال را که آورد بر لبش لبخندی زیبا نشست،فهمیدم او نیز مثل بقیه پسران شیفته بازی فوتبال است.
*دلتنگ شهر و اقوام/ آرزو دارم در شهر خودم دکتر شوم
به گمانم میرسید اهل همین شهر باشند که خودش گفت: 8 ماه است که به قائمشهر آمدهایم و تازه فهمیدم محمد از خانواده مهاجرانی است که در فصل پاییز و زمستان که گردش مالی قوی به خاطر آغاز برداشت مرکبات در جریان است، مهمان شهر ما شدهاند.
از گرگان آمده بودند... میگفت آنجا کسی از ما خرید نمیکند برای همین به اینجا آمدیم؛ اما دلتنگ شهر خود و اقوامشان بود ولی چارهای جز در اینجا ماندن نداشتند.
از آروزیش پرسیدم،عجیب بود ... محمد آرزویی نداشت، اصرار کردم و گفتم بدون آرزو که نمیشود، دربرابر اصرارم کمی فکر کرد و با سری پایین گفت: دوست دارم در آینده معلم شوم ولی ناگهان انگار یک آروزی بزرگتر که در پستوی خاطراتش خاک میخورد به یادش آمد و گفت: دلم میخواهد به شهرمان برگردیم و اگر آنجا بروم دلم میخواهد دکتر شوم.
سؤالات زیاد داشتم اما بعضیهایش را نمیشد از یک کودک 9 ساله پرسید... بعضی سؤالها را فقط باید از بزرگترها پرسید... بزرگترهایی که مسئولیت دارند... بزرگترهایی که باید فکری به حال آینده این کودکان کنند و بزرگترهایی که شعارهای زیبا را بنر کردند و به در و دیوار شهرها کوبیدند اما هیچوقت نگفتند در این تورم ، گرانی و اوضاع نامساعد اقتصادی، محمد و کودکانی امثال او که خانودههایشان توان تأمین مخارج آنان را ندارند چطور باید زندگی کنند و حالا محمد و برادرانش مجبورند در کودکی بزرگی کرده و به جای تحصیل و تفریح، تمرین مرد بودن را خیلی زود آغاز کنند.
*لزوم تلاش دولت و ملت برای رسیدکی به وضعیت کودکان کار
اکرم عباسپور، کارشناس جامعه شناسی ، با بیان اینکه توجه مسئولان به کودکان کار سبب پیشگیری از بسیاری از آسیبهای اجتماعی است، اظهار کرد: این کودکان که با واقعیت تلخ جدایی قرینه خانواده روبرو هستند در خطر از دست دادن امکانات اساسی همچون بهداشت و آموزش قرار دارند و با گرسنگی و سوء تغذیه، فقدان سلامت روانی و عدم پیشرفت تحصیلی مواجه هستند.
وی افزود: رسیدگی نکردن به این کودکان ممکن است آینده آنان را دستخوش خسارات جبران ناپذیر کند و با توجه به شرایط محیطی احتمال افتادن در دام اعتیاد، باندهای قاچاق مواد مخدر، باند سرقت و قاچاق انسان بالا میرود و قرار گرفتن در معرض آزارهای جنسی ، استثمار و بیگاری از دیگر آسیبهایی است که در این حوزه باید مورد توجه قرار گیرد.
این کارشناس با بیان اینکه نجات هرانسان نجات یک جامعه است، تصریح کرد: برای عبور از مسیر توسعه یافتگی باید هم دولت و هم مردم جهت کمک به این کودکان و ایجاد حداقل امکانات رفاهی، بهداشتی و تحصیلی برای آنان تلاش کنند تا همگی در جامعهای زندگی کنیم که در مسیر عدالت گام برمیدارد.
*اورژانس اجتماعی حرکتی خوب در جهت شناسایی و ساماندهی کودکان کار
با همه این اوصاف نباید از کنار کارهای خوبی که انجام شد هم بهراحتی گذشت، سامانه 123 موسوم به اورژانس اجتماعی از جمله مراکز مهم سازمان تأمین اجتماعی است که به منظور مداخله در مسائل اجتماعی و پیشگیری از آسیبهایی که جامعه را تهدید می کند، پایه گذاری شده است.
کارشناسان این مرکز با شناسایی کودکان کار ابتدا آنان را به مدت 21 رو در یک مکان نگه داری می کنند و سپس با بررسیهای انجام شده تصمیم گیری میشود که طبق آن این کودک یا به صورت موقت یا دائم به خانوده برمیگردند و یا خانوادهها برای نگه داشتن کودک توانمند سازی میشوند.
اگر هیچ یک از موارد بالا ممکن نبود، کودک به خانههای شبانه روزی منتقل میشود که اجازه دارند تا 18 سالگی در این مکان زندگی کنند.
مشارکت مردمی، یکی از راههای مناسب برای بهبود وضعیت کودکان کار است، اظهار کرد: رسیدگی به وضعیت کودکان کار تنها متعلق به یک بخش نیست بلکه برای پیشگیری و برخورد با این آسیبها خیلی از ارگانها مثل نیروی انتظامی، فرمانداری، دادگستری، شهرداری با سازمان بهزیستی همکاری داشته باشند و اگر نگاه چندبخشی به این موضوع وجود داشته باشد میتوان به حل این مشکل امیدوار بود.
*سخنی با مسئولان شهرمان/کمی صادق باشیم
برای کودکی که غم نان دارد غم دانستن و کتاب چه معنایی دارد؟ چطور، میتوان به کودکی که ناچار است در تیررس هجمهای از ترحمات گذرا و ناملایمات به کتابفروشی مشغول شود، مفید بودن را القا کرد؟که اگر این طور بود، آنها در ارتباط با دیگران تا این حد خجل و همانند گناهکاری که از گناه خود بیخبر است از همنشینی با دیگران گریزان نبودند.
اینکه کودکان را جمع کنیم تا به جای باطری کتاب بفروشند ویا پشت تریبونها اعلام کنیم که تعدادی از این کودکان را به عضویت کتابخانه در آوردهایم چه تغییری در زندگی آنان ایجاد کردیم!؟
کمی صادق باشیم! پایان سال است و همه به دنبال ارائه کارنامه عملکرد، جز شوی خبری چه نام دیگری می توان بر روی چنین طرحهای سطحی و زودگذری گذاشت؟ حال آنکه هر کسی در اولین ارتباط با این کودکان متوجه میشود آنها یا مدرسه نمیروند و یا اگر بروند هم فرصت آنچنانی برای انجام تکالیف خود ندارند چه برسد به مطالعه در کتابخانه که آمار آن تنها به درد خروجی رسانهها میخورد نه مرهمی بر مشکلات بیشمار این کودکان.
کاش یاد بگیریم از آن ها مایه نگذاریم، آنها وسیلهای برای تبلیغات خواستههای ما نیستند،آنها کودکانی هستند که همانند هر کودکی در این کره خاکی از حقوقی یکسان به اندازه سایرین بهرمندند و باید سلامت جسم و روح آنان، ایجاد حداقل رفاه جهت زندگی، امکان تحصیل رایگان، تغذیه مناسب، بهداشت و درمان و نیز تلاش برای حفظ آنان از دام شیادان و شیطان صفتان توسط دولت و سازمانهای مربوطه تأمین شود.