به گزارش خزرخبر و به نقل از فارس، شامگاه شنبه فاطمه سیلاخوری مادر شهیدان سرافراز اسلام سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری و بسیجی شهید محمد کشوری بر اثر عارضه شدید مغزی به بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان رازی قائم‌شهر منتقل شد.

مادر سیمرغ آسمان ایران، اوایل مهر ماه سال جاری نیز بر اثر عارضه قلبی چند روزی در همین بیمارستان بستری بود.

دکتر مهرداد معبودی، فوق تخصص مغز و اعصاب در گفت‌وگو با خبرنگار فارس، حال مادر شهیدان کشوری را چندان مناسب ندانست و اظهار کرد: در حال حاضر نیمی از بدن این مادر بزرگوار، لمس بوده و تمام تلاش ما این است تا با کمک خداوند و دعای خیر مردم بتوانیم شرایط مساعدت را برای وی فراهم کنیم.

به گزارش فارس، بعدازظهر امروز، (یک‎شنبه) با حضور مسئولان دانشگاه علوم پزشکی و بنیاد شهید و امور ایثارگران مازندران، این بانوی فداکار از بیمارستان رازی قائم‌شهر برای نظارت مستقیم تیم تخصصی پزشکی به بیمارستان شفای ساری انتقال یافت.

در آخرین وضعیتی که از وی به اطلاع رسیده، حاکی از آن است که عملیات عکس‎برداری از بدن بیمار این مادر به پایان رسیده و تیم پزشکی حاضر در بیمارستان برای مداوای هرچه بهتر وی تلاش می‌کنند.

به گزارش فارس، مادر شهیدان کشوری، این زن مبارز و انقلابی، که منزل خود را به موزه‌ای از آثار فرزندان شهیدش مبدل کرده، همواره با آغوشی باز میزبان و پذیرای خیل گسترده جوانان بوده و با رویی خوش و برخوردی مادرانه با جوانان رفتار می‎کرد، به‎گونه‎ای که همه اهالی منطقه و مردم مازندران شیفته اخلاق این مادر سالخورده قهرمان هستند.

شهید احمد کشوری که به سیمرغ آسمان ایران مشهور است، زاده شهر کیاکلا از توابع شهرستان قائم‌شهر است که در اواخر عمر دولت دهم به دستر رئیس‌جمهور این شهر به شهرستان، با عنوان «شهرستان سیمرغ» ارتقا یافت.

سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری روز پانزدهم آذر 59، در حالی که از یک مأموریت سخت اما پیروز بازمی‌گشت، در «تنگه بینا» منطقه میمک ایلام، مورد حمله ناجوانمردانه هواپیماهای مزدور بعثی قرار گرفت و در حالی که هلی‌کوپترش بر اثر اصابت چند راکت به‌شدت در آتش می‌سوخت، آن را تا مواضع خودی رساند و آن‎گاه در خاک وطن سقوط کرد و شربت شیرین شهادت را نوشید و در قطعه 24 بهشت زهرا (س) آرام گرفت.

همچنین مادر شهید می‌گوید: در سال 61، محمد که کمتر از 17 سال سن داشت، 25 روز مانده به دومین سالگرد شهادت احمد آمد تا اجازه رفتن به جبهه را بگیرد، به او گفتم: «سالگرد برادرت است، کجا می‌خواهی بروی؟» با خواهش و التماس مرا راضی کرد و رفت و در عملیات محرم، به برادر شهیدش پیوست.