آخرین عناوین

چهارشنبه 5 شهريور 1393-19:14 کد خبر:776

صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه

شأن مرکز استانی ها، احساس ارشدیت است!

باید یاد بگیریم بجای ایجاد تنش، آرامش به جامعه تزریق کرده و بجای تحقیر، به تکریم هم اندیشیده و بجای فخر و تکاثر، به تکثیر هم بپردازیم.


خزرخبر به نقل از انگیزه:گاهی اوقات آدم های بزرگ هم دچار اشتباهات استراتژیکی می شوند که حتی خردسالان هم از انجام آنها استنکاف می ورزند و اتفاقاً آدم هایی که بزرگ اند، اشتباهاتشان رسانه ای نیز شده و بزرگ نمایی می شوند و از این رو امام علی(ع) می فرمایند که یازده چیز بد است و برای یازده کس، بدتر و در شمارش این موارد مثلاً اشاره می کنند که فساد از هرکس که سر بزند، بد است، لیکن اگر از جانب پزشکان باشد، به مراتب بدتر است و یا می فرمایند، عصبانیت از سوی هرکسی که باشد بد است، اما از جانب علماء و دانشمندان به مراتب بدتر است و در یکی دیگر از این بندهای یازده گانه می فرمایند، ناپختگی از هرکسی بد است، اما از پیرترها به مراتب بدتر است و دقیقاً مستند به همین توصیه هاست که باید به یک مسئله اجتماعی پرداخت!

متأسفانه در چند روز اخیر شاهد راه افتادن جریان ناصوابی در برخی از رسانه ها بخاطر اظهار نظر ناپخته یکی از اعضای شورای اسلامی شهر ساری در باره شهر مذهبی و دارالمؤمنین بابل در انتقاد از میزان تخصیص بودجه و اعتبارات استانی و ملی به مرکز استان بوده ایم که جا دارد با ردّ همزمان چنین اظهارنظری و نیز اهانت هایی که در پاسخ به این مسئله شده، کمی به آن بپردازم:

اینکه بگوئیم تهران تا قبل از پایتخت شدن توسط آغامحمدخان قاجار، روستایی کوچک و ییلاقی بوده است، چیزی بر شأن اصفهان که تا قبل از آن پایتخت ایران بوده است، نمی افزاید و حکایت از یک بغض فروخفته ای می کند که از آن فقط و فقط می توان انتقام را استشمام کرد و هرگز به همدلی نمی انجامد و این مثال می تواند شامل مشهد، همدان، شیراز، ری و بسیاری از نقاط ایران نیز بشود که روزی دارای موقعیت برتر نسبت به شهرهایی بودند که امروز به گردشان هم نمی رسند!

در همین مازندران نیز فرح آباد، روزی دارالسلطنه عباسی بود و به روایت غالب جهانگردان، حتی بر استانبول و قسطنطنیه و رم نیز برتری داشت و در تاریخ مکتوب نیز بیش از تمامی شهرهای مازندران دارای اسناد معتبر است، اما واقعیت امروزش، روستایی است که برای شهر شدن با هزار اگر و اما مواجه است و ما هرگز به خود اجازه نمی دهیم که بگوییم که چون دارای جایگاه برتر تاریخی هستیم، پس باید از فلان امتیاز برتر برخوردار باشیم!

اینکه شهری با پیشینه روستایی رشد کرده، باید به اهالی آن تبریک گفت و اگر شهری با پیشینه شهری افت کرده، باید اهالی آن را نکوهش کرد، نه آنکه به قرائت اسنادی بسنده کنیم که آتش اختلافات اجتماعی و یا حتی قومی و شهری را شعله ور کرده و همدلی ها و وحدت ناشی از اسلام و انقلاب اسلامی را به همین آسانی از بین برده و جا را برای مانور و عقده افشانی عده ای که نه بابلی اند و نه ساروی، مهیّا می کند!

بنده بیش از 8 سال در همین شهر شهیدپرور بابل اقامت داشته ام، دریغ از یک مورد بی مهری و یا حرف ها و کنایه های آزارنده و یقیناً ساری نیز میزبان اقامت و اشتغال و مسئولیت بسیاری از شهروندان بابلی و سایر شهرهاست و بعید می دانم که مازندران و مازندرانی با این پیشینه نوعدوستی و میهمان نوازی، حتی یک درشتی را بر دیگران جایز بداند!

اینکه آیا این خبر صحت دارد یا نه و اینکه به چه شکلی مطرح شده، خود این عضو محترم که اتفاقاً از خانواده های مدهبی، شهید و از السابقون السابقون است، باید رفع ابهام کند، اما بنده به عنوان یک شهروند ساروی، از تکدّر خاطری که برای یکایک شهروندان شریف بابل بوچود آمده عذرخواهی می کنم و نمی خواهم که مازندران با این همه عقب ماندگی مضاعف، حالا در آتش اختلافات این چنینی هم بسوزد!

اعضای محترم شورا و هر یک از شهروندان ساروی باید بدانند که اگر نمایندگی مقام معظم رهبری و استانداری نقش پدری دارند، مرکز استانی ها نیز باید نقش ارشدیت و برادر بزرگتر را ایفاء کرده و حس پناه دهی را در خود تقویت کنند، نه آنکه طوری حرف بزنند که دیگران گمان کنند که آنها می خواهند سایه از سر شهرستانی ها دزدیده و اصطلاحاً از سر برادر کوچکتر در تقسیم ارث و حق السهم، کلاه بردارند!

احساس ارشدیت، احساس برادر بزرگتری است که نه تنها مانع شکوفایی استعدادهای اعضای کوچکتر خانواده نمی شود، بلکه خودش هم به رشد آنها کمک می کند و از روند رو به رشد آنها و نیز احساس خرسندی و رضایت آنها لذت می برد و حتی مشکلات انها را حل کرده و در اختلافات بین آنها، بزرگی کرده و صلح برقرار می کند و اصلاً هم نگران پیشی گرفتن آنها از خود نمی باشد، نه آنکه خود یکسوی اختلافات باشد و به آتش بیار معرکه مبدل شود، البته چنین فردی برای رعایت شأن ارشدیت، یک لحظه از رشد خویش نیز غافل نمی ماند!

به هر حال بحث عدالت در توزیع امکانات و بودجه ها و اعتبارات و هشدار به مدیران ارشد استان برای جلوگیری از تبعیض و پایمال شدن حق مرکز استان، مقوله ای جداست که انتقاد از چکونگی توزیع و حواشی این مسئله، با قرائت چنین سندی، قابل توجیه نیست و راهکارهای خاص خودش را دارد، فلذا این روش بجز تحریک احساسات پاک قاطبه شهروندان مازندران علیه مرکز استان، هیچ آورده دیگری نخواهد داشت و جا دارد در این رابطه از نجابت همه مخاطبان عزیزان نیز تشکر کنم!

اختلاف ساری و بابل، مثل اختلاف ساری با هر شهر دیگر و یا اختلاف بابل با هر شهر دیگر مازندران، اولاً غیر واقعی و کاملاً سطحی است و ثانیاً اختلاف شهروندان نیست، بلکه به شکل کاملاً محدود و معدود، اختلاف و یا همان رقابت تنگاتنگ برخی از اصحاب قدرت است که تنها مصافشان همین جاگیری در مسئولیت های استانی و تخصیص انحصاری بودجه و اعتبارات برای افزایش محبوبیت و تمدید استقرار بر کرسی مسئولیت و قدرت است و این استثناء بردار هم نیست و به همان اندازه که افراد منتسب به آن شهر در تکاپوی چنین تلاشی هستند، مرکز استانی ها هم از آن مبرّا نبوده و علاوه بر آن سایر شهرها نیز در این رقابت ها حضور دارند و اتفاقاً رقابتی شیرین برای انتصاب توانمندترها و تلاش برای شناسایی و بکارگیری استعدادهای شهرستانی و نهایتاً استانی و پرورش نسلی باسوادتر و کارآمدتر است و اگر چنین رقابتی نباشد، مدیریت در دست یک عده معدود و آن هم با متد کاملاً سنتی دست به دست خواهد شد!

این فضای رقابتی نه تنها بین دو شهر که بین دو یا چند طیف در داخل یک شهر نیز به ویژه در رقابت های انتخاباتی قابل ملاحظه است و کسی نمی تواند بر آن خرده گرفته و یا با اداهای بزرگانه، مواضع احساسی اتخاذ کند، زیرا ما اجازه نداریم در نقش یک فرهیخته، مانند هواداران احساساتی دو تیم ورزشی رقیب، سروری یک تیم بر تیم دیگر را شعار بدهیم و بعد هم شاهد مقابله به مثل هواداران تیم رقیب با ادبیات تندتر و باب شدن کری خوانی باشیم و این یک خطای فاحش استراتژیک و آفت وحدت مد نظر امام راحل و رهبری معظم است.

لازم به ذکر می دانم که همین حسّ سبقت جویی و پیشی گرفتن یک شهر از شهر دیگر و مخصوصاً شهری از مرکز استان در مازندران، بجز در مواردی که حقوق برخی از شهرهای کوچکتر پایمال شده و باید بطور چدی جلوی این ظلم گرفته شود، در مجموع باعث استفاده های مثبت از نفوذ ملی شهروندان مازندرانی در پایتخت و جذب بودجه ها و اعتبارات ملی، استقرار کارخانجات بزرگ و کوچک و نیز آغاز و اتمام پروژه های متعدد شده و موجبات افزایش دریافتی های مالی مازندران از سهم ملّی را فراهم آورده است و اینطور دعواها، برخلاف روح دستاوردهای مثبت اینگونه رقابت هاست!

آنچه که ما را می آزارد، وجود این رقابت ها و یا همان اختلافاتی نیست که در فرهنگ دینی از آن به عنوان نعمت یاد می شود، بلکه مخالفت ما با افراط ها و تفریط هایی است که گاهی روح و فلسفه ی رقابت را نقض کرده و بجای رشد، موجب کورشدن استعدادها و قابلیت ها، افزایش هزینه ها و انحصاری شدن تخصیص ها شده و در این فرایند، بجز همین چند شهر بزرگ حوزه مرکزی، سایر شهرها بی بهره مانده و در حق آنها ظلم می شود!

نگرانی ما این است که اسکناس ها در مرکز استان و چند شهر بزرگ توزیع شده و پول خردهایش هم به شهرهای نیمه بزرگ و درجه دو رسیده، ولی سایر شهرها و روستاها فقط جرینگ جرینگ سکه هایی را بشنوند که از آن سهمی ندارند و ما باید بیشتر از خود، نگران شهروندانی باشیم که بیش از ما محرومیت را تجربه می کنند!

در امثال و حکم ما آمده است که دو نفر در بیابانی خشک و بی آب و علف، گرفتار تشنگی مفرطی شده و در آستانه هلاک شدن قرار گرفتند که در اوج ناامیدی و دور بودن از هر آبادی، ناگهان شاهد خانه ای در این بیابان شدند و سراسیمه به پیرزن تنهایی که صاحب این خانه بود، مراجعه کرده و خواهان کفی آب شدند، پیرزن، تنها ظرف آبی را که تمامی ذخیره وی بود به آنها داد و گفت ظرف کوچکتری ندارد و خودشان بنحوی آن را تقسیم کنند و طبق توافق، قرار شد نفری سه قورت نوشیده و نوبت را به دیگری بدهند و این کار را تا پایان ادامه دهند، اما نفر اول کلّ آب موجود در این ظرف بزرگ را با نیم قورت نوشید و در برابر اعتراض نفر دوم که منتظر نوبت بود، گفت، من از سه قورت، فقط نیم قورت را نوشیده ام و دو قورت و نیم من هنوز باقی است و تو حق اعتراض نداری!!! نفر دوم که کاملاً مستأصل شده بود، گفت: آقا رو ببین، کل آب رو بالا کشیده، تازه دو قورت و نیمش هم باقی است!!!

پس ما باید نگران تشنه ماندن دیگران هم باشیم نه آنکه خوش اشتهاتر از دیگران، اگر کلّ آب را هم بنوشیم، باز هم از مواضع طلبکارانه وارد شویم و این عین بی انصافی است، ضمن اینکه مازندران بخاطر عقب ماندگی های مضاعف در طول سی و پنجسال سال گذشته، شهر آنچنان برخورداری ندارد و محرومیت، همه شهرها حتی مرکز استان و همین بابل، آمل، بهشهر، قائمشهر، نوشهر و تنکابن را نیز بشدت می آزارد و دیگر رامسر ما نیز عروس شهرهای ایران نیست و بابلسر زیبا هم تراوت جوانی گذشته اش را ندارد و بهتر آن است که بجای مچ گیری، دست همدیگر را بگیریم و بجای ترویج انرژی های انفرادی و شهرستانی، به سینرژی و هم افزایی استانی روی آورده و با تبدیل انگشت های پنچگانه به مشتی واحد، بر توان ستادی و میدانی مازندران بیافزائیم!

باید یاد بگیریم بجای ایجاد تنش، آرامش به جامعه تزریق کرده و بجای تحقیر، به تکریم هم اندیشیده و بجای فخر و تکاثر، به تکثیر هم بپردازیم و مفاخر استان را قدر بدانیم و نگذاریم که فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی استان، شبیه فضای نود ورزشی شود که هیچکس حرمتی را برنمی تابد و اعتباری برای کسی باقی نمی ماند!

در پایان تأکید می کنم که از همه فرهیختگان استان انتظار می رود که از رجوع به نهی قرآنی یعنی" زرتم المقابر" پرهیز کرده و مثل گذشته ها که بین خانه ها دیوار و پرچینی نداشت و کسی حیاط مشترک را مرزبندی نمی کرد، دوباره به این فکر باشیم که بین شهرستانهای استان مرزبندی نکرده و دیوار نکشیم و مطمئن باشیم که این دیوارهای بی اعتمادی، روز به روز بلندتر و رفیع تر شده و در آن شرایط ما قادر و شاید هم حاضر به دیدن هم نباشیم!

 

نام فرستنده :
ایمیل گیرنده :