سه شنبه 28 دی 1395-16:52 کد خبر:39565

خبرگزاری فارس گزارش می دهد:

مرگ باغداری در مازندران فرا رسیده؟!

روزگار غریبی است، حال این روزهای باغداران مازندران دست کمی از به کما رفتن ندارد.


خزرتیترخبر:حال این روزهای باغداران مازندران دست کمی از به کما رفتن ندارد؛ آنها که هر کاری برای عدم نابودی محصولات کشاورزی خود، از هزینه‌های سنگین مبارزه با آفات و کود، کارگر و سایر در ایام سال گرفته تا حتی آتش زدن لاستیک‌های کهنه خودروها در ایام بارش قریب‌الوقوع برف انجام داده‌اند.

در ایامی از سال که به گفته کارشناسان در 30 سال اخیر سابقه نداشته است و یا بی‌خیال شدن بسیاری از آنان که از سر ناچاری می‌خواستند درختان خود را قطع کنند.

روزگار غریبی است، یادم نرفته در سال‌های نه‌چندان‌دور برخی از باغداران محصولات خود را به نشانه اعتراض از پایین بودن قیمت‌ها در کنار جاده‌ها ریخته‌اند.

سالیان سال است که شاهد این موضوع هستیم و مشاهده می‌کنیم کشاورزان زحمت‌کش و بی‌ریای این مرز و بوم را که هر چند سال نوع کشت خود را از روی ناچاری و با صرف هزینه‌های هنگفت تغییر می‌دهند.

هنوز یادم نرفته در دهه‌های 50 و 60 به همراه خانواده کشاورز خود وقتی بر سر مزارع کشاورزی حاضر شدم می‌دیدم که کشاورزان با استفاده از ماشین‌آلات سنگینی ازجمله لودر و بولدزر مشغول خاک‌برداری زمین‌های خود بوده و این پنبه‌زارهای زیبا را به مزارع برنج تبدیل می‌کنند.

در عالم کودکی جویای این عمل آنها شده‌ام، پاسخ این بود: تعطیلی کارخانه‌های پنبه‌ریسی و قیمت پایین این محصول و عدم حمایت مسئولان از این کشت و همچنین قیمت خوب برنج موجب شده تا نوع کشت تغییر یابد.

این بی‌برنامگی و عدم حمایت‌ها ادامه داشت، به 10 یا 15 سال نرسیده باز شاهد این بوده‌ایم که همین زمین‌هایی که در سنوات قبل خاک‌برداری کرده‌اند را به خاک بسته‌اند و باز پرسشی دیگر که چه شده است؟ و اما پاسخ جالب این بود: برنج زیاد شده است، واردات بی‌رویه برنج و هزینه سرسام‌آور کشت این محصول، عدم حمایت مسئولان و همچنین عدم مکانیزه کردن زمین‌های کشاورزی موجب شده تا بسیاری از زمین‌ها به باغ‌های محصولات تازه‌ای چون تامسون البته با صرف هزینه‌ای گزاف اختصاص یابد.

به خاطراتم که رجوع می‌کنم در این عمر چند ده ساله ناچیزم بارها شاهد این تغییرات بوده‌ام و عدم ثبات کشاورزی درمازندران برای خود معضلی شده که البته هنوز تدبیری برای آن نیندیشیده‌ایم.

آخر نمی‌شود از کنار این موضوع به سادگی گذشت، یک سال هزینه کنی و همانند طفلی خردسال برای محصولات خود زحمت بکشی، در گرما و در سرما، حتی بسیاری از این کشاورزان اعلام کرده‌ که با هزینه بالا باغ‌های خود را بیمه کرده‌اند که بماند.

بیمه از پذیرش خسارت سرما و برف خود را مبرا دانسته و تنها تبلیغات عریض و طویل‌شان گوش فلک را کر کرده است، همه این باغداران برای جمع‌آوری محصولات خود از زیر درختان باید هزینه‌ای هنگفتی انجام دهند تا درختان آسیب نبینند اما دریغ و صد دریغ از حمایت.

می‌گویند همه وعده‌ها و وعیدها تنها حرف و باد هوا بوده است؛ در سرمای اخیر بیش از 90 درصد محصولات باغی استان آسیب دیده است، کجا هستند آنها تا دست کشاورزان را بگیرند؟ کجا هستند بانک‌ها تا از تولیدکنندگان حمایت کنند؟ کجا هستند برنامه‌ریزان و آنها که وعده‌های انتخاباتی می‌دادند؟

حیف که تنها کشاورز و باغش مانده است، یاد پدربزرگم به خیر، در دهه 60 که خشک‌سالی شده بود پرسیدم: از این بدتر نیز هست؟ پاسخ جالب بود: «روزی که بار داشته باشی و خریدار نداشته باشد» آن روز روز مرگ کشاورز است؛ نگذاریم کشاورزان عزیزمان به روز مرگ‌شان برسند که آن روز روز مرگ همه ماست.

به کشاورزی گفتم، با اعلام خرید محصولات اوضاع بهتر شد؟ پاسخ داد: یک نیسان پرتقال را برده‌ام بعد از سه روز در صف ایستادن فروخته‌ام و عایدی من 30 هزار تومان بوده‌است که باز هم خدا را شاکرم.

بسیاری از آنها با بغض می‌گفتند حاضر هستیم با درخت باغ‌های‌مان را بفروشیم و این یک فاجعه‌ای است که از خدا می‌خواهم تکرار نشود.