سه شنبه 25 آذر 1393-20:31 کد خبر:4328

صادقعلی رنجبر/عضو هیئت علمی دانشگاه

لزوم ظرفیت سازی همزمان در مدیران و منتقدان

از کاه، کوه ساختن و یا کوه را کاه جلوه دادن، از مصادیق بارز بی انصافی هایی است که متأسفانه در بخش هایی از جامعه به کرّات دیده و شنیده می شوند.


خزرخبر و به نقل از انگیزه:عادت ناصواب و غیرمنصفانه ای که اولاً در نظام تربیتی خانوادگی برخی از افراد جامعه و ثانیاً در الگوها و نگرش های رفتاری برخی آنالیزورهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، غالب و مسلط شده است، یا تملق و چاپلوسی و در نتیجه بزرگ پنداری کارهای کوچک و نیز نادیده انگاری مشکلات و نارسایی های بزرگی است که جامعه را می آزارد و برخی از اقشار را به خاک سیاه می نشاند و یا بر عکس، سیاه نمایی ها و بزرگ دیدن مشکلات و ایرادهای کوچک و نیز کوچک پنداری فتوحات، موفقیت ها و عملکردهای بزرگی است که می توانند حرکت عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار داده و یا حتی به جریان سازی و موازی پردازی های ناصواب منجر شوند.

از کاه، کوه ساختن و یا کوه را کاه جلوه دادن، از مصادیق بارز بی انصافی هایی است که متأسفانه در بخش هایی از جامعه به کرّات دیده و شنیده می شوند و در همین راستا شایعه پذیری های متداول که حای کنجکاوی ها و ریشه یابی های پرسشگرانه را گرفته، تابعی از همین قاعده ناصواب است.

بزرگ بینی دشمنان، نادیده انگاری دوستان، سیاه نگری امور جامعه و هیچ انگاری پیشرفت ها که البته با آمار و ارقام هم انجام می پذیرند، زوم کردن بر آن بخشی از مشکلات جامعه است که شاید شامل کمترین درصدها نیز باشند و استمرار چنین عادتی، می تواند به خرده فرهنگ سازی کاذبی بیانجامد که حتی فرهنگ عمومی جامعه را نیز مختل و خدشه دار نماید.

مگس صفتی و زخم گرایی و نادیده انگاری بیش از 90 درصد سالم یک پیکره، متأثر از یک بیماری روانی موسوم به پارانوئید است که از بدبینی افراطی و شدید اینگونه بیماران نشأت گرفته و عملاً یک عارضه مرضی و بیماری درون زاست که ارتباط چندانی با دنیای واقعی و بیرونی این افراد ندارد و شکاکی و بددلی از شعبات این بیماری اند که از مقدمه ای ساده تر با عنوان روان نژندی که متأسفانه اپیدمی و فراگیر است، آغاز شده و گاهی هم منجر به روان پریشی و قطع ارتباط سالم عده ای از آنها با جامعه شده که از آنها به عنوان بیماران روانی نیز یاد می کنند!

البته در برابر این بدبینی شدید باید متذکر شد که ساده انگاری و سطحی نگری و عدم تعمق و درک درست پیچیدگی های رفتاری و اجتماعی و کلاً فقدان برخورداری از نگاههای نقادانه و موشکافانه که منبعث از بیداری سیاسی است نیز یادآور تیپ های پیک نیکی و خوشگذرانی است که مسئولیت پذیری های اجتماعی را به چالش کشیده و نظارت همگانی را تعطیل کرده اند و ما این خوش بینی افراطی و سطحی نگری ساده لوحانه را هم نوع دیگری از یک بیماری روانی می دانیم که متأسفانه گمان می کنند، دنیا در خواب و خوراک خلاصه شده است! این افراد به تعبیر امام سجاد(ع) دارای شخصیت گوسفندی اند.

اما پارانوئیک ها هم خودشان از زندگی کمتر لذت می برند و هم مانع از لذت بردن اطرافیان و منسوبان خود از زندگی می شوند و از پشت عینک های عیب جویی و ایرادگیری، نگاهی کوتوله مآبانه به واقعیات دارند و گاهی، نگاههای مجازی خود را شبیه واقعیت ها ارائه می کنند و با مقایسه های غلط تاریخی و یا با جوامع دیگر، بخشی از واقعیت های جامعه خود را نادیده گرفته و چالش انگیزانه به سراغ مسائل جامعه رفته و خلاصه در خالی کردن دلها و دادن ذهنیت های منفی به دیگران از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند!

بطور مثال می توان به موضوع تورم اشاره کرد که در این نگاه، توقف و یا کاهش درصد رشد نرخ تورم که منجر به مهار روند سریع رشد قیمت ها شد، ملاحظه نمی شود، بلکه به ادامه افزایش قیمت ها اشاره شده و فریاد وااسفای خود را به جامعه القاء می کنند که این از مصادیق بی انصافی است، چرا که مقدمه مهار گرانی، مهار نرخ تورم و یا کاهش تدریجی روند رشد آن است و منفی کردن آن در مرحله بعدی است که طبعاً بستگی به قدرت تولید داخلی و نیز حجم درآمدها و مهمتر از همه اصلاح الگوهای مصرف دارد.

این مثال را می توان به آغاز دور جدید دیپلماسی و گشایش مجدد ارتباطات دیپلماتیک با دنیای خارج از جمله در موضوع هسته ای و گره گشایی ها و ابهام زدایی های متعدد و مستمر از این پروژه دیپلماتیک اشاره کرد که طبعاً در این دیکته که در مرحله انتقالی از نگاه امنیتی به نگاه دیپلماسی است، می توان غلط هایی هم یافت، اما یک یا دو غلط را بزرگتر از نمره الف نشان دادن، از مصادیق بی انصافی است و در این رابطه می توان به مواضع داهیانه رهبری معظم انقلاب اشاره کرد که با حمایت های هوشمند از اینگونه اقدامات بن بست شکن و راهگشا، علیرغم وقوف به ایرادات و نیز تذکرات به موقع، مانع از فراگیری و استیلای نگرش بدبینانه شده و می شوند.

پیشرفت های هسته ای، پیشرفت های صنایع نظامی، پیشرفت های نانو تکنولوژی، پیشرفت های رادیو داروها، پیشرفت های علوم ژنتیکی، پیشرفت های صنایع هوا ـ فضا، پیشرفت های صنایع هوایی، پیشرفت های علم و فناوری و سایر پیشرفت ها که چشمان ناظران جهانی را از حدقه در آورده به همراه موفقیت های سیاسی و فرهنگی منطقه ای و نیز حفظ سرمایه های اجتماعی جامعه خودی، در رأس موضوعاتی است که در نگاه بدبینانه به هیچ انگاشته می شوند و در عوض دریوزگی های سیاسی کشورهای خائنی مثل عربستان و امارات و غیره، نماد موفقیت و جهانی شدن تلقی شده و مونتاژکارها، صنعتی محسوب می شوند و خلاصه کشورهایی که نان ذلت وابستگی به نظام سلطه را می خورند، جهانی و دارای مدال استانداردهای بین المللی اند و ما در این نگاه، در شیب تند سقوط و انزوا دیده می شویم و همه اینها در حالی است که سران نظام سلطه، همواره نگران روند شگفت انگیز و تصاعدی موقعیت علمی و فناوری و سیاسی نظام ما در عرصه های منطقه ای و جهانی اند!

در خصوص استان مازندران نیز ما باید توچه داشته باشیم تا دچار چنین آفت زدگی دیدگاهی نشویم و رفته رفته به انتقاد صرف از مدیران عادت نکنیم و اعتبارمان را فقط در انتقادمان نجوئیم و خودمان را به ترساندن برخی از مدیران از تیترهای انتقادی رسانه ای و فریادهای تریبونی مان دلخوش نکنیم، چرا که به مرور زمان، اولاً انتظاری را در افکار عمومی ایجاد می کنیم که همواره از ما عملکردهای قالبی و منتقدانه ای را مطالبه می کنند و ثانیاً خودمان هم دائماً ترغیب می شویم که دُز مصرف اینگونه تیترها و فریادها را بالا و بالاتر ببریم که این اصلاً خوب نیست!

البته ستایش دائمی، حمایت بی چون و چرا، تأئید دگماتیسمی برخی از مدیران که همواره در معرض اشتباه نیز هستند، از مصادیق خطاهای سیاسی است که اگر هم بخواهیم روزی به انتقاد از آنها بپردازیم، نه تنها افکار عمومی آن را جدی نمی انگارد، بلکه در عوض ما را متهم به عدم تأمین منافع پشت پرده و پنهانی می کند که شاید اصلاً وجود خارجی نداشته باشند و شاید هم افکار عمومی، راست و حقیقت را بگویند!

بنا بر این باید بپذیریم که مدیران استان مازندران نیز مثل سایر مدیران کشوری ما دارای فراز و فرودهای متعددند و از این نظر در روند فعالیت های مدیریتی اعم از کارکردهای ستادی، نظارتی و یا عملکردهای میدانی خود، گاهی قابل نقد و گاهی هم قابل مدح اند که ما متأسفانه با هر نوع یکسویه نگری، دچار سوگیری های غیرمنصفانه شده و طبعاً از مرزهای عدالت در عرصه اطلاع رسانی، تحلیل، تفسیر و پردازش منطقی، خارج می شویم.

یادمان باشد که ما برای پردازش خبری و تحلیلی به موارد متعدد از جمله موضوعات ذیل نیازمندیم:

1-داشتن اطلاعات کافی

2-برخورداری از مهارت های کارشناسی

3-درک ملاحظات مدیریتی

4-آگاهی از قوانین و ابلاغیه ها

5-درک درست از موانع اداری

6-تزریق نگاههای حقوقی

7-همزمانی پیشینه گرایی و آینده نگری

8-مقایسه نتایج لفظی و واقعی

9- و گزینه های کلیدی دیگر، می توانند مکمل و ابزارهای عدالت گرایی ما در بررسی عملکردهایی باشند که شاید ناقص و یا جهت دار به ما انتقال می یابند.

نگفتن و ننوشتن، به مراتب عادلانه تر و بهتر از گفتن ها و نوشتن های نادرستی است که می توانند ناقض انصاف باشند و ما را از عدالت دور کنند، همانگونه که گفتن و نوشتن درست، بجا و به موقع می توانند ما را از سکوت های مرگبار و معامله گرانه فاصله داده و به جامعه و افکار بیدار جمعیت فعال جامعه، نشاط و امید ببخشند.

علیهذا همانطوریکه نمی توان چشمان خود را به روی واقعیت های تلخ جامعه مثل بیکاری، گرانی، رانت، اختلاس، ارتشاء، پارتی بازی، فقدان خلاقیت و نبود تفکر جهادی که عمدتاً متأثر از عملکردهای ضعیف و مسئله ساز برخی از مدیران اند، بست و همه چیز را نادیده گرفت و به اغماض گذشت، طبعاً هم نمی توان و نباید در قبال سلسله تحرکات مدیریتی، وقت گذاشتن ها، جذب سرمایه گذارها، پیگیری مشکلات مردم، مواجهه با بحران ها، مصوبات و تصمیمات تأثیرگذار، هماهنگی با مدیران مرکز، جذب بودجه های ملی، تأمین درآمدها و تخصیص اعتبارات استانی، تنظیم هزینه ها و دهها عملکرد مثیت دیگر که عملاً موجب کارگشایی و گره گشایی در امور جامعه و مردم می شوند، غمض عین کرده و همه چیز را نادیده انگاشت و به تشکرها و تحسین های بدبینان و یا رقبایی دلخوش کرد که هرگز نمی توانند ضامن روز قیامت کسی باشند، به عبارتی ما نباید در هیچیک از این دو زمینه نقد و مدح، آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشیم.

به هر حال، ما حق نداریم بخاطر کم رونق جلوه دادن بساط عملکردی یک طیف سیاسی و تغییر ترازهای قضاوت عمومی به نفع طیف سیاسی رقیب، افکار عمومی را در قبال عملکرد انقلاب اسلامی و نظام حمهوری اسلامی، مسئله دار کرده و ذهنیت منفی ببخشیم و این امر اگر چه موقتاً می تواند طیفی را به کامیابی سیاسی برساند، اما در درازمدت، علیه نظام تمام شده و نسل نو، با تصور ناکارآمدی نظام، مشروعیت نظام را در ذهنیت منفی مکتسبه و القائی، جابجا می کند. 

در پایان با صراحت و شفافیت کامل یادآور می شوم که نگارنده نه تنها منتقد نقد عملکرد مدیران نیست، بلکه خود از منتقدان این عملکردها نیز هست، اما تأکید بر این است که در کار نقد، انصاف ایجاب می کند که اولاً انتقادها را سازنده تر ارائه کنیم و ثانیاً موفقیت ها را نیز ذکر کنیم و مطمئن باشیم که افکار عمومی نه تنها این همه جانبه گرایی را تقبیح نمی کند، بلکه مستقبل نگاه منصفانه به خادمان جامعه است و از طرفی این پردازش های منصفانه، برای مدیرانی که در خط مقدم خدمت به مردم و در صف اول مبارزه با مشکلات و معضلات جامعه اند، دلگرم کننده، امیدآفرین و نشاط بخش است و این موجب افزایش آمار و کیفیت خدمات به مردم خواهد شد و ثالثاً شایسته است تا در برابر هر انتقاد، یک راهکار نیز ارائه کنیم و ترجیحاً راهکاری را به مدیران هدیه کنیم که منبعث از نامگذاری های سالانه و رهنمودهای داهیانه رهبری معظم انقلاب مانند مدیریت جهادی و عزم ملی در سال فرهنگ و اقتصاد با گرایش اقتصاد مقاومتی باشد.