شنبه 12 بهمن 1398-14:14 کد خبر:71211

خبرگزاری فارس گزارش می دهد:

حمل بیمار با فرغون تا بیمارستان/ محرومیت از کاوی‌ملکی روستای ناشناخته ساخت

نه آب شرب در منطقه است و نه بهداشت، شاهد بودم که بیماری را برای بردن به بیمارستان سوار فرغون کردیم اما به دلیل دیر رسیدن قبل از بیمارستان جان خود را از دست داد.


خزرتیترخبر: وقتی گفتن روستایی در غرب مازندران وجود دارد که فاقد امکانات خدماتی، رفاهی، بهداشتی و راه روستایی است اصلا باورم نشد و گفتم که چنین چیزی امکان ندارد، چنین روستایی در استان مازندران وجود داشته باشد که مردم آن بدون امکانات خدماتی و رفاهی به سر می‌برند.

با هماهنگی یکی از همکاران غرب استان یک ساعت قبل از طلوع آفتاب به همراه دوستی عازم آن روستا شدیم، برای رسیدن به این روستا باید وارد شهرستان تنکابن می‌شدیم که به گفته این همکارمان روستای مورد نظر در بخش مرکزی این شهرستان قرار می‌گرفت.

سه ساعتی از طلوع آفتاب گذشته بود که به شهرستان تنکابن رسیدیم و از آنجا راهی روستای مورد هدف‌مان شدیم، زنگ شامحله، آخوندمحله، سلیمان‌آباد، چلاسر، میانرود، خشکرود، ایثارده یکی یکی روستاهای مسیرمان از بخش مرکزی تنکابن را رد می‌کنیم تا به آخرین روستای نزدیک به این مورد گزارشی ما می‌رسیم؛ در طول عبور از این روستاها همکارمان تاکید می‌کرد تجهیزات لازم همراه‌تان آورده‌اید؟ منظورش چکمه و چوبدستی بود با خودم می‌گفتم؛ مگر قرار است از چه راهی عبور کنیم که نیاز به این تجهیزات است؟!

 در مسیرمان هفته بازاری نظرمان را جلب کرد که ظاهراً تنها بازار محلی و سنتی برای دسترسی مایحتاج روستاییان آن منطقه است.

 4 کیلومتر پیاده‌روی برای رسیدن به روستای کاوی ملکی

به روستای یوسف‌آباد یعنی آخرین روستایی که می‌توانستیم خود را با وسایل نقلیه به آن روستا برسانیم، رسیدیم چرا که آن روستا نه تنها راهش آسفالت نبوده بلکه تردد برای وسائط نقلیه سبک امکان‌پذیر نیست.

ماشین را در کنار مسجد روستای یوسف‌آباد یعنی نزدیک‌ترین نقطه به آن روستا پارک کرده و پس از آماده شدن با آن تجهیزات لازم پیاده به راه افتادیم.

صدای رودخانه، آواز پرندگان، انبوه جنگلی سر به فلک کشیده، آب و هوای بکر و پاکیزه مسیرمان باعث نشد تا به سختی راه با آن سنگلاخ و گل و لای زیاد و چسبناک از چشم ما دور شود؛ راهی که صبوری و استقامت می‌طلبد تا فردی را به آن روستا برساند.

حدود ۴۰ دقیقه‌ای از پیاده روی ما می‌گذشت، بوی آبادی به مشام ما رسید و یکی یکی خانه‌های روستایی جلوی چشم‌مان قرار گرفت؛در طول مسیر رد پای حیوانات وحشی، گذر زنجیر چرخ خودرو سنگین و چرخ موتورسیکلت بر روی آن جاده خاکی و پر از گل‌ولای نظر ما را به خود جلب کرد.

بالاخره رسیدیم به اولین خانه روستایی آن هم پس از پیاده‌روی ۵۰ دقیقه‌ای که به گفته همکار همراه‌مان چهار کیلومتری می‌شد، "کاوی ملکی" روستایی بود در بخش مرکزی تنکابن که کاملاً بدون امکانات رفاهی و خدماتی مردمان آن زندگی را می‌گذراندند.

نگاه‌مان به خانه‌های روستایی بود که مرد جوانی با دادن سلام بلند ما را مورد مخاطب خود قرار داد، چند ظرف آب به دست داشت که از یک لوله سیاه انتهایش به یک تانکر بزرگ وصل می شد؛ در حال گرفتن  آب بود، با خوشرویی و پس از خوش‌آمدگویی کوتاه در پاسخ به سوالی که پرسیدیم شغلش چیست؛ می‌گوید، دامپروری شروع به صحبت می‌کند: مطمئناً با عبور از این راه طولانی متوجه شدید که از چه جاده‌ای گذشتید...

دل پر دردی دارد و لازم به گوش شنوا دیگر بدون پرسش شروع می‌کند، می‌گوید: هر یک از خانوارهای این روستا شغل‌شان دامپروری و باغداری است و برای فروش محصولات خود نیاز به راه مناسب با یک وسیله نقلیه مناسب دارند اما متأسفانه به دلیل جاده ناهموار و گلی هفته یک بار آن هم در صورت آب و هوای مساعد با تردد یک خودروی سنگین با زنجیر چرخ می‌توانند به شهر یا روستاهای مجاور برای فروش محصولات خود بروند.

مرد کاوی ملکی افزود: توجه کنید الان این چیزی که در این ظرف ریخته می‌شود آب شربی هست که تصفیه شده نیست چرا که اصلاً به این روستا لوله‌کشی آب شرب صورت نگرفته است.

در ادامه مسیرمان که همچنان روستاهای آن با عدم امکانات لازم نظرمان را به خود جلب کرده بود به یک خانه‌ای می‌رسیم که جلوی آن  هیزم چوب، بشکه‌های پر آب و سوخت قرار داشت؛ در حال جست‌وجو پیرزنی از منزلش خارج شده و با مشاهده ما با استقبال گرم به سمت‌مان خیز برمی‌دارد؛ مهمان‌نوازی اخلاق روستاییان است.

خودش را خاله کلثوم معرفی کرد و تا فهمید خبرنگار هستیم بدون مقدمه با آن زبان شیرین محلی و مادری‌اش از نداشته‌هایشان در این روستا گفت: هیچی نداریم؛ آب، گاز، برق، تلفن نداریم؛ خیلی به سختی داریم زندگی می‌کنیم.

خاله کلثوم با دل آزردگی ادامه داد: سال‌های سال به این شکل داریم زندگی می‌کنیم، هیچ یک از مسئولان دل‌شان به حال ما نسوخت تا برای روستای‌مان کاری کند.

وی بعد از پرسیدن از نبود خانه بهداشت و امکانات درمانی در این روستا عنوان کرد: همسرم معلول بود و به تنهایی فرزندان خود را بزرگ کردم و در روزهای آخر عمرش بدون داشتن امکانات بهداشتی و درمانی واقع در روستا، در منزلم با امکانات ناچیز نگهداری کردم.

 خاله کلثوم در خصوص وعده‌های مسئولان به اهالی روستا بیان کرد: خیلی وعده دادند  گفتن برای‌تان آب، برق و گاز می‌آوریم ولی تا به حال اقدامی از سوی آنها ندیدیم و روستاییان از هیچ یک بهره‌مند نشدند، گفته‌ها و دردهای خاله کلثوم تمام نشده بود که آقایی به ما نزدیک شد و خود را رئیس شورای روستا معرفی کرد.

با وجود خاکبرداری این جاده 10 سال خاکی است

مراد کوه‌ده حاتمیان روستای "کاوی‌ملکی" را یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان تنکابن با ۵۰ خانوار و حداقل ۱۰۰ نفر جمعیت عنوان و مطرح کرد: حدود ۱۰ سال پیش جاده روستایی شد و با مجوز اداره منابع طبیعی خاکبرداری برداشته و جاده احداث شد اما با گذشت ۱۰ سال از احداث این جاده همچنان خاکی است.

بیشترین مشکل مردم روستا در بخش راه است چرا که جاده فعلی باتلاق و گل و لای است و با وجود اینکه بیشتراهالی این محل به باغداری و کشاورزی اکثر محصولات‌شان را به دلیل نداشتن راه مناسب برداشت نمی‌کنند زیرا خریداری برای محصولات‌شان ندارند؛ در واقع میزان فروش محصولات نسبت به کرایه ماشین آن پایین است.

کوه‌ده حاتمیان با اشاره به اینکه همانطور که دولت گفته مردم در روستاها بمانند تا به امر تولید بپردازند با وجود این شرایط و امکانات، برای تولید شایسته نیست، گفت: به عنوان شورا و نماینده مردم در ارتباط با دولت‌مردان و رفت و آمد زیاد به ادارات، پیش مردم یک فرد دروغگو در آمدیم و حرف حقیقی را حتی به اهالی محل بگوییم باورشان نمی‌شود.

وی ادامه داد: مسئولان هر سال وعده برق‌دار شدن روستا را به ما می‌دهند و پس از گذشت یکسال خبری از سوی آنها نمی‌شود و این باعث شد تا کاوی‌ملکی‌ها نسبت به شورا بدبین شوند.

ادامه  می‌دهد؛ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"؛ نه آب شرب در منطقه است و نه بهداشت؛ این روستا بیمارانی داشت که تا قبل پایین برسانیم بین راه جاده جان‌شان را از دست داده بودند، خود شاهد بودم که فردی را برای بردن به پایین با فرغون بردیم اما به دلیل دیر رسیدن قبل از بیمارستان جان خود را از دست داد.

رئیس شورای روستای کاوی‌ملکی گفت: بیشتر جوانان به دلیل نداشتن امکانات و جاده روستا را ترک کردند و به شهر رفتند.

براساس این گزارش، سفر ما به روستای کاوی‌ملکی پس از بازدید و پذیرایی گرم از اهالی روستا به پایان رسید و تصمیم برگشت را گرفتیم، یعنی همان راهی که آمده بودیم می‌بایست بر می‌گشتیم؛ هر کدام با سکوت منطقه به گفته های اهالی روستا در فکر فرو رفته بودیم تا اینکه خانم‌ها و آقایانی با حمل سبدهای دوش‌شان نظرمان را به خود جلب کرد که ظاهراً داشتند به روستایشان بر می‌گشتند.

با پرسیدن از آنها متوجه شدیم محصولاتی که صبح برای فروش به همان بازار محلی روستایی که ساعتی قبل از آن گذشته بودیم، برده بودند فروخته و داشتند برمی‌گشتند؛ بدون معطلی و خداحافظی سریع از ما جدا شدند آخر هوا در حال تاریک شدن بود و آنها باید  تا قبل از تاریکی از  جاده ناهموار و مسیری که حیوانات وحشی هم وجود داشت؛ عبور می‌کردند تا به خانه‌های‌شان برسند....