آخرین عناوین

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1397-19:15 کد خبر:59698

شمال نیوز گزارش می دهد:

امید شهر خسته؛ از صعود باشگاه نساجی تا کارخانه های ورشکسته !

مردم  قائمشهر این روزها از موفقیت تیم شان خوشحالند و انگار امیدوار شده‌اند،با این حال از هر که بپرسید امیدی به برگشت کارخانه نساجی دارد یا نه؛می گویند نه.


خزرتیترخبر:هر روز می‌آیند و در قهوه‌خانه کوچک قدیمی دور هم جمع می‌شوند و میان گپ و گفت شان گاهی چشم می‌دوزند به کارخانه که از آن فقط دیواری بلند باقی مانده که گوشه سمت راستش با اسپری مشکی نوشته‌اند: «نساجی مازندران»

پاتوق شان اینجاست؛ قهوه‌خانه روبه‌ روی کارخانه، سال‌ها هر روز صبح همین مسیر را آمده‌اند، بیشترشان نزدیک 30 سال،کمی مانده بوده تا بازنشسته شوند که کارخانه تعطیل شد.

کارخانه شماره 2 که روزی هزاران نفر در آن کار می‌کردند و حالا جز خرابه‌ای از آن دیده نمی‌شود،زمین متروک و بی‌حاصل که شب‌ها پاتوق معتادهاست و روزها نقش دستشویی عمومی را برای ولگردها بازی می‌کند.

این را راننده‌های خطی‌ می‌گویند که کنار دیوار منتظر پر شدن تاکسی‌هایشان ایستاده‌اند، همان‌ها هستند که نشانی کارگران قدیمی کارخانه را در قهوه‌ خانه می‌دهند.

قهوه‌خانه ساعت 9 صبح کاملاً پر است، مردها استکان‌های چای را پی در پی خالی می‌کنند، بوی املت و پیاز فضا را پر کرده،مردها تقریباً همسن و سال هستند بجز یکی که جوان است و خیال می‌کند برای تیم فوتبال نساجی است که توجه‌ها به قائم شهر جلب شده،همان تیمی که امید شهر خسته می‌نامندش و مردها برایم می‌گویند چرا قائمشهر، شهری خسته است.

قائم شهر برای کسی مهم نیست،نه یک پارک دارد، نه یک سینما، پر از جوان‌های بیکار است،هرجا بروید می‌بینید چقدر جوان بیکار در شهر هست،ما سال‌ها در نساجی کار می‌کردیم و خودمان را مدیون آن می‌دانیم، بچه‌هایمان را با نان نساجی بزرگ کردیم و درس خواندند.

امید داشتیم بعد از بازنشستگی‌ بچه‌هایمان نساجی را سرپا نگه دارند و به شهر خدمت کنند اما همان‌طور که می‌بینید از کارخانه به آن عظمت فقط یک دیوار مانده و آن را هم لابد چند وقت دیگر خراب می‌کنند، سال‌ها یک مجسمه اینجا بود که یک زن در حال نخ ریسی بود و نماد کارخانه محسوب می‌شد، آن را هم خراب کردند و بردند.

این‌ها را نادر قلی کاوه می‌گوید،27 سال در کارخانه کار می‌کرده،سال 85 بازنشسته شده، او این‌طور ادامه می‌دهد: خیلی‌ها بودند که همین‌طور مثل من چند سال از خدمت شان مانده بود، هم مردها و هم زن‌ها،کارخانه کلی کارگر خانم هم داشت، همه را ارجاع دادند به بیمه بیکاری.

آن موقع در همین کارخانه شماره 2 بیشتر از 2 هزار نفر ثابت کار می‌کردند و آنهایی که ثابت نبودند تعدادشان به بالای 5 هزار نفر فقط در همین کارخانه می‌رسید.

در مجموع با زیرمجموعه‌ها 8 هزار نفر برای نساجی کار می‌کردند،تا اینکه تصمیم گرفتند کارخانه را تعطیل کنند، گفتند کارخانه ورشکسته شده.

این بود که کارگرها را یا بازنشسته کردند یا بازخرید، کارخانه را تخریب کردند و زمین هم که مال بانک و شهرداری است، تقسیم شد اما همین‌طور رها شده و کاری برای آن نمی‌کنند.

علی براری 30 سال در نساجی کار کرده و بازنشسته شده، می‌گوید: بچه‌های ما همه بیکارند، اگر کارخانه بود، جای همه ما که بازنشسته شدیم نیروی تازه نفس می‌آمد و کار جریان داشت،حالا می‌گویند سال تولید ملی است، اما اینکه فقط به حرف نیست،همیشه نباید از مردم انتظار داشته باشند که آنها رعایت کنند.

 مسئولان باید خودشان کالای داخلی استفاده کنند و بعد از مردم توقع داشته باشند، اگر ماشین خارجی دارند باید بگذارند کنار، اگر لباس خارجی می‌پوشند دیگر استفاده نکنند و سراغ کالای داخلی بروند، همین کالای خارجی ما را بیچاره کرد، همین جنس چینی که یکهو کل بازار را گرفت.

محمود محمدی سابقه کار 28 ساله در کارخانه دارد،خودش می‌گوید 28 سال و 6 ماه، بافنده بوده و 2 سال بیمه بیکاری گرفته:گفتند خانه باشید می‌خواهیم شما را بازنشسته کنیم، با حقوق خیلی کم، سال 84 بازنشسته شده‌ام و الان یک میلیون و 400 هزار تومان حقوق می‌گیرم که با چند سرعائله جوابگوی مخارج زندگی‌ام نیست،بعدش هم به طورکل کاری نبود که مشغول شوم،تحصیلکرده‌ها و جوان‌ها بیکارند، چه برسد به ما.

آن وقت‌ها چند کارخانه بود که همه‌شان کار می‌کردند،الان فقط شماره یک، تولید می‌کند که تازه ساخت است،فکر می‌کنم درنهایت 200 کارگر دارد، کارهای پارچه بافی و نخ ریسی می‌کنند اما خیلی محدود است، آن وقت‌ها شهرداری گاهی قراردادهایی می‌بست و کارهای جزئی در کارخانه شماره یک و سه انجام می‌داد، دیگر خبری از آن ابهت نیست.

کارخانه تمام شد و رفت، ما که هیچ امیدی نداریم دوباره راه بیفتد، نساجی مهم‌ترین صنعت قائمشهر بود،بیشتر از 200 فروشگاه در همه شهرها داشت،الان همه تعطیل شده، دیگر همه یادشان رفته روزی آن کارخانه با عظمت سرپا بود، حالا فقط نساجی را به تیم فوتبالش می‌شناسند که انصافاً شهر را پر کرد،مردم بعد از سال‌ها خوشحال شدند، امید پیدا کردند، نمی‌دانم بعداً چه می‌شود اما حالا انگار خون تازه به شهر تزریق شده.

زمین خالی را دیوارهای فرو ریخته و چند نخل بلند با سرشاخه‌های تنک، مثل جای خالی دندان جلویی در صورتی است که دیگر نمی‌خندد، راه رفتن روی زمین ناهموار راحت نیست، جابه جای زمین را کنده‌اند و رها کرده‌اند، سنگ‌های بزرگ روی هم تلنبار شده، روی زمین، گوشه و کنار آثار فضولات انسانی مشاهده می‌شود، همین‌طور چوب و مقوای سوخته که از آتش افروزی شب‌های پیش جا مانده است.

محمد بابایی، از اهالی شهر به یاد دارد زمانی را که کارخانه سرپا بود و برای خودش برو و بیایی داشت،حالا او هم مثل خیلی‌های دیگر از وضعیت پیش آمده ناراحت است و ادامه حیات صنعتی شهرش را وابسته به فعال‌سازی صنعت دیرین می‌داند: کارخانه نساجی زمانی 8هزار نفر کارگر داشت، کارخانه شماره یک که وسط شهر بود مدت هاست تعطیل شده.

کارخانه شماره 2 که گونی بافی بود و کارخانه شماره 3 که الان خیلی محدود کار می‌کند،چند بار مسئولان کشوری آمدند کارخانه را فعال کنند که نشد و الان با بدهی‌های بالا همین جور بلاتکلیف مانده ، خیلی‌ها آن وقت بیکار شدند و بیکار هم ماندند، کسانی بازنشسته شدند اما بقیه نتوانستند کاری پیدا کنند، آن وقت‌ها از شهرهای اطراف هم برای کار می‌آمدند، این شهر امکانات ندارد، با ساری که مرکز استان است یک ربع فاصله داریم و این همه مشکل داریم.

مشکل کارخانه از سال 72 شروع شد،همان وقت که بانک صنعت و معدن کارخانه را بابت بدهی‌اش به بانک ملی واگذار کرد،روند رو به افول همانجا کلید خورد.

در واقع وزارت صنایع و معادن وقت یکی از بزرگ‌ترین واحدهای صنعتی‌اش را به بانک ملی فروخت،مدیران تغییر کردند و تولید تا سال ۸۰ ادامه یافت.

کارخانه اما پس از آن ورشکسته شد و کار به جایی رسید که حقوق کارگران ماه‌ها به تعویق افتاد،مدیران مجبور شدند برای تأمین حقوق کارگران، سالن‌های تولید را تعطیل کنند و ماشین‌آلات را بفروشند تا حقوق معوقه پرداخت شود،این کار را انجام دادند و قسمتی از حقوق کارگران پرداخت شد اما مشکلات باقی ماند.

کارگران به ‌دلیل شرایط نابسامان کارخانه بارها دست به تجمع‌های اعتراضی زدند،دیگر ماشینی هم برای فروش نمانده بود بنابراین سقف و ستون‌ها را هم برای پرداخت حقوق کارگران فروختند.

این شد که کارخانه تخریب و ویران شد و چیزی از آن باقی نماند جز همان دیوار که چوب حراج بر آن نخورد و باقی ماند تا حسرتی باشد بر دل آنهایی که روزگار شکوه نساجی را دیده بودند.

نمایندگان قائم شهر در مجلس، بارها اعلام کردند که تعلل مدیران کارخانه از زمان واگذاری آن به بانک ملی، شرایط را این گونه برای کارخانه و کارگران آن نابسامان کرد.

بعد از تعطیلی کارخانه، بیکاری بار بزرگی به دوش مردم شهر گذاشت و بعضی‌ها در نتیجه آن ناچار به کوچ شدند، سال 93 بود که اعلام شد چرخ نساجی قائم شهر دوباره به حرکت درآمده، این خبر مردم شهر را امیدوار کرد،اعلام شد که دو کارخانه شماره 1 و 3 تقریباً فعال شده و کارگران کارخانه شماره 2 نیز به کارخانه شماره 3 منتقل شده‌اند.

البته عنوان شد که تولید کارخانه‌ها از چرخه کامل به دو بخش تولید نخ و تولید پارچه محدود شده و بخش رنگرزی آن کاملاً تعطیل است و پارچه‌های تولیدی برای رنگرزی به استان‌های دیگر همچون قزوین منتقل می‌شود.

این درحالی بود که بخش اصلی اشتغالزایی و سودآوری کارخانه‌ها مربوط به همین بخش رنگرزی بود، در همین راستا علی‌پور، نماینده وقت مردم قائمشهر، سوادکوه و جویبار در مجلس اعلام کرد که اگر خط رنگرزی این دو کارخانه دوباره فعال شود، حدود 6 تا 7 هزار نفر می‌توانند در این بخش‌ها مشغول کار شوند و همین گفته‌ها کارگران را دوباره امیدوار کرد.

مهرماه 95 بود که خبر خرید کارخانه نساجی شماره یک از سوی شهرداری این شهر، شهروندان را امیدوار کرد که لااقل سرنوشت این یکی همانند کارخانه‌های نساجی شماره دو و سه نشود.

پس از تملک کارخانه از سوی شهرداری قائمشهر، سوله‌های تولیدی مشغول فعالیت شدند و برخی دستگاه‌های از پیش تعطیل شده همانند بافندگی و رنگریزی نیز مجدداً فعال و راه‌اندازی شد.

حالا از مجموع تمام گمانه زنی‌ها، 214 نفر کارگر در کارخانه شماره یک نساجی قائم شهر مشغول به کارند که با تعداد شاغلان قبلی، به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست.

این درحالی است که با وجود دستگاه‌های سنتی و قدیمی، تولید کارخانه را راضی‌کننده نمی‌دانند و امید چندانی به بهره‌ وری این صنعت دیرپای مازندران ندارند.

این روزها کلمه «امید» را زیاد در قائم شهر می‌شنوید، در شهر پلاکاردها و بنرهایی با تصویر بازیکنان تیم فوتبال محبوب قائم شهر دیده می‌شود که از آن با عنوان «امید شهر خسته» یاد کرده‌اند،پشت شیشه ماشین‌ها هم می‌توانید مشابه همین پوسترها را ببینید،مردم از موفقیت تیم شان خوشحالند و انگار امیدوار شده‌اند.

با این حال در قائم شهر از هر که بپرسید امیدی به برگشت کارخانه نساجی به روزهای اوج را دارد یا نه، می‌گوید نه،همه می‌گویند خیلی سال گذشته و اگر می‌خواست درست شود، زودتر از این‌ها می‌شد،می‌گویند خیلی‌ها در این سال‌ها آمده‌اند و قول داده‌اند و رفته‌اند، امیدوار کرده‌اند و رفته‌اند،همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم در شهری که خسته است.

نام فرستنده :
ایمیل گیرنده :